تمام زندگیش دنبال یه معجزه بودبا یه وردی که همیشه تو کارتون سیندرلا می شنید.
یه نور خورشید پس زمینه رویاهاش
و صاحب چوب....
که اهسته اهسته میومد وسط زندگیش
لبخند میزد و دستشو روی شونش میذاشت . آروم فشارش میداد...
زمزمه میکرذ:" من هستم نگران هیچی نباش "
بعد شمرده شمرده ورد جادویی رو میخوند و واسه همیشه خوشحال میشد!
یه خوشحالیه بدون هیچ دغدغه....
....
تمام عمرش چشم انتظار بود!
....
و چه سخت بود فهمیدن اینکه
صاحب چوب جادویی تا اخر پای کاری که کرده واینستاده!!!
...
...
+یعنی کی باز حوصلش سر میره و بهمون نگاه میندازه؟!!!!! بالا تر از سیاهی رنگی هست!...
ما را در سایت بالا تر از سیاهی رنگی هست! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : zokhloot بازدید : 113 تاريخ : يکشنبه 10 دی 1396 ساعت: 2:29